طی اتفاقاتی که شب گذشته و امروز صبح افتاد سعی کردم ناراحت بشم…تا ظهر ناراحت بودم دیدم هی داره اتفاقات بدتر میفته!!!(قانون جذب)…بیخیال شدم…بقیه ی روز خیلی بهتر شد، یعنی تقریبا مشکلاتی که داشت پیش میومد، حل شد…خیلی هم ساده حل شد!!!:دی…

چهارشنبه امتحان فولاد دارم ولی نمیدونم چرا نمیتونم بخونم!!!…یعنی اصلا انگار نه انگار که امتحان دارم، یادم میره باید درس بخونم…
بعد امتحان فولاد دو-سه روز میرم مسافرت…برنامه ریزی این سفر هم داستانیه!!!:دی…
پ.ن.:
هنوز هم نمیتونم زیاد بنویسم…یه جورایی شبیه کوری شده!!!…همه ی دوستان با این مشکل روبرو هستن!!!…باید به مدت استراحت کنم… ولی فعلا همینجوری مینویسم که مقاومت کرده باشم!!!:دی…